جالب ترین درس اسکندرنامه ها که در عین حال قضاوت نسل های بعد از اسکندر را راجع به او نشان می دهد آنجاست که اسکندر وصیت می کند تا در مراسم تشییع، دست های او را از تابوت بیرون بگذارند. به موجب این روایات اسکندرنامه، فاتح مقدونی می خواست نشان دهد که در پایان آن همه جستجوها و دوندگی ها وقتی دنیا را ترک می کند دست هایش بکلی خالی است. در این صورت جای تعجب نیست که سازندگان این قصه ها او را با دو گوش دراز و یا دو شاخ تصویر کنند که خودش بیهوده می خواهد آنها را مخفی بدارد. شاید دنیای رواقی و اپیکوری عهد بطالسه و سلوکیان که این قصه ها را می ساخت، پیش خود می اندیشید که وقتی انسان باید با دست خالی صحنه را ترک کند اگر عمر کوتاه خویش را هم یکسره در یک سلسله تلاش پایان ناپذیر بی سرانجام در جستجوی امپراتوری جهانی و خصوصآ در طلب حیات جاودانی ضایع کند، باید یک جفت شاخ و دو گوش دراز را به گاو و خر مدیون باشد.
برگرفته از کتاب تاریخ مردم ایران نوشته دکتر عبدالحسین زرینکوب